سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاییز 1387 - روانشناسی موفقیت
سفارش تبلیغ
پر ارزش ترین مردم، دانشمندترین و کم ارزش ترین مردم، نادان ترینایشان اند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

روانشناسی موفقیت

Powerd by: Parsiblog ® team.
راز(یکشنبه 87 آبان 26 ساعت 12:7 عصر )

مردی که چند پیاله بیشتر از ظرفیت خودش نوشیده بود از طبقه ی پنجم به خیابان پرت شد. به زودی جمعیت اطراف او را گرفت. سپس پلیسی آمد و راهش را از میان جمعیت باز کرد و پرسید: «این جا چه خبر است؟»

مرد مست گفت: «نمی دانم من هم تازه رسیده ام!»

این موقعیتی است که شما در آن هستید که از جای ناشناخته سقوط کرده اید، ابدأ نمی دانید از کجا آمده اید. اگر تو ندانی که از کجا آمده ای، چگونه می توانی بدانی که به کجا خواهی رفت؟ و با این وجود هنوز هم فکر می کنی که زندگی مقصدی بزرگ دارد؛ هنوز هم می پنداری که زندگی تو پرمعناست. تو خودت را فریب می دهی.و تو هر آنچه را که برای دانستن مورد نیاز است داری، ولی از آن استفاده نمی کنی.

تو گیتار را داری ولی آن را نمی نوازی، پس موسیقی شنیده نمی شود. تو ظرفیت هشیار شدن را که بتواند اسرار از کجا آمدن و به کجا رفتن و ماهیت اصلی تو را برملا کند داری، ولی آن را نکاویده ای؛ این نخستین کاری است که هر انسان هوشمندی خواهد کرد.

 

تمثیل روان شناسی

 

پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید».

پادشاه بیرون رفت و در را بست. سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند. نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود. آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد. پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد، باز شد و بیرون رفت! و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد! که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته.

وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: «کار را بس کنید. آزمون پایان یافته. من نخست وزیرم را انتخاب کردم». آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: «چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی کرد، او فقط در گوشه ای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟»

مرد گفت: «مسئله ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین سؤال و نکته ی اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظه ای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟ نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسأله ای وجود دارد، چگونه می توان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت؛ هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است».

پادشاه گفت: «آری، کلک در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می کردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، می داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد».

شاد باشین

 


» فاطمه
»» نظرات دیگران ( نظر)

گفتار داریوش بزرگ در نقش رستم(دوشنبه 87 مهر 29 ساعت 5:9 عصر )

 داریوش بزرگ : خدای بزرگ است اهورامزدا. که این جهان را بیافرید .

 که خرد و نیروی کوشش را بر من ارزانی داست به خواست و نیروی اهورامزدا شاهم و فرمان های او را اجرا می کنم این چنین دوستدار و پیرو راستی هستم و بدی را دشمنم . خواهان داد و عدل هستم .

 نه می خواهم که از سوی توانایی به ناتوانی ستم شود و نه می خواهم که ناتوانی به توانایی بد کند آنچه موافق راستی است میل من است و آنچه خلاف راستی است به شدت با آن مخالفم . خویم را در حد اعتدال نگه می دارم و چون خشم بر مرا فرا گیرد با اراده بر آن چیره می شوم تا مبادا ناروایی روی دهد .

 هوس اسیر دام من است و بر آن سخت حکومت می کنم . آنرا که نیکی کند مطابق نیکی اش پاداش می دهم . آنکه بد کند به کیفرش می رسانم . به هیچ وجه مایل نیستم که زیان و بد کرده شود و چون کسی مرتکب بدی شد به هیچ وجه مایل نیستم که بی کیفر بماند .

 هرگاه مردی بر علیه کسی ادعا کند تا مورد دادرسی واقع نشود بر او حکمی روا نمی کنم . از آنانی خوشوقت و خشنود هستم که با تمام نیرو و قدرتشان در راه نیکی بکوشند این چنین است رفتار و کردار من و این است آنچه که من می کنم .

در میدان نبرد رزم آرایی چیره هستم . در پیکارگاه دستانم می جنگند . چشم و هوشم نیز بکار است . آنانی که فرمانبرند می بینم و آنانی که خلافی کنند کارشان بر من پوشیده نیست . در میدان پیکار به چالاکی می جنگم . از نیروی دستان و پاهایم به خوبی بهره مند هستم . سوار کاری زبده و چالاکم کمانکشی ورزیده هستم . چه به هنگام نبرد پیاده و چه سواره . نیزه گزاری چرب دست هستم .

این و هنرهای دیگر را اهورا مزدا بر من بخشود . اهورامزدا یاری ام کرد و نیروهایم را به نیکی هدایت کرد .

ای مرد که این را می خوانی . نیک آگاه باش که داریوش چگونه شاهی است . چه هنراها و نیروهایی دارد . این برای تو ناراست نباشد . آنچه را که گفتم عمل کن. در این کشور ها ، مردی که وفادار بود ، نیک پاداش دادم و آن که دشمن بود نیک کیفر دادم ، به خواست اهورامزدا این کشور ها قانون مرا اجرا کردند . آنچه به آنان گفتم آن گونه کردند .

تو که بعد از من شاه خواهی بود از دروغ سخت بپرهیز . مردی که خواهد دروغزن بود نیک کیفر ده. اگر چنین می اندیشی باید کشورم در امان باشد . آنهایی که پیشتر شاه بودند در آن مدت ، آنچه را که من در یک سال و اندی به خواست اهورامزدا کردم نکردند . از آن رو اهورامزدا مرا یاری کرد، چون بدکردار نبودم ، دروغزن نبودم ، خطاکار نبودم ، نه من ، نه دودمانم . بر پایه راستی رفتار کردم : نه به ناتوان و نه به توانا بد کردم ، مردی که با خاندانم همکاری کرد او را نیک پاداش دادم و آنکه زیانکاری کرد ، او را نیک کیفر دادم . تو که سپس شاه خواهی بود ، مردی که دروغزن یا خطاکار است او را دوست مباش و او را نیک کیفر ده .

تو که سپس این نوشته ها را که من نوشتم ، یا این نگاره ها را ببینی ، آنها را ویران مکن ، تا جایی که ممکن است آنها را بپای ، تا زمانی که تندرست باشی هر آنکه اهورامزدا را بپرستد ، بخشش وی از آن او خواهد بود ، هم در زندگی و هم پس از مرگ اهورا مزدای بزرگ بزرگترین خدایان . او داریوش را شاه آفرید . او به وی شاهی را ارزانی فرمود و به خواست اهورامزدا داریوش شاه شد . این کشور پارس که اهورامزدا بمن ارزانی فرمود زیباست و دارای اسبان خوب و مردان خوب است به خواست اهورامزدا داریوش شاه از هیچکس نمی ترسد . خدای بزرگ این کشور را از دشمن ،خشکسالی و دروغ محفوظ فرماید .

خشیارشاه بزرگ : بسیار کارهای زیبای دیگر در این پارسه انجام شد که من و پدرم کرده ایم . هر کاری که به دیده زیبا می باشد به یاری خداوند ما کردیم . تو که در روزگار پسین ( آینده ) می آیی به آن دستورهایی که اهورامزدا فرموده رفتار کن تا در زندگانی شاد و پس از مرگ خجسته باشی .

تو ای بنده ! نیک بدان که - که هستی توانایی هایت کدام و رفتارت چه گونه است . مپندار که زمزمه های پنهانی و در گوشی بهترین سخن است . بیش تر به آنی گوش فرا دار که بی پرده می شنوی . تو ای بنده ! بهترین کار را از توان مندان ندان و بیش تر به چیزی بنگر که از ناتوانان سر می زند.

برگفته از کتیبه نقش رستم در فارس

 

 


» فاطمه
»» نظرات دیگران ( نظر)

دانشگاه استنفورد(دوشنبه 87 مهر 29 ساعت 5:8 عصر )

                                        


خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار نخ نما شده خانه دوز در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند.

منشی فورا متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالا شایسته حضور در کمبریج هم نیستند. مرد به آرامی گفت : « مایل هستیم رییس راببینیم .» منشی با بی حوصلگی گفت :« ایشان تمام روز گرفتارند.» خانم جواب داد : « ما منتظر خواهیم شد. » منشی ساعت ها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند. اما این طور نشد. منشی به تنگ آمد و سرانجام تصمیم گرفت مزاحم رییس شود ، هرچند که این کار نامطبوعی بود که همواره از آن اکراه داشت. وی به رییس گفت :« شاید اگرچند دقیقه ای آنان را ببینید، بروند.»

رییس با اوقات تلخی آهی کشید و سرتکان داد. معلوم بود شخصی با اهمیت او وقت بودن با آنها را نداشت. به علاوه از اینکه لباسی کتان و راه راه وکت وشلواری خانه دوز دفترش را به هم بریزد،خوشش نمی آمد. رییس با قیافه ای عبوس و با وقار سلانه سلانه به سوی آن دو رفت.

خانم به او گفت : « ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. وی اینجا راضی بود. اماحدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم ؛ بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم. »

رییس تحت تاثیر قرار نگرفته بود ... ا و یکه خورده بود. با غیظ گفت :« خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد ، بنایی برپا کنیم. اگر این کار را بکنیم ، اینجا مثل قبرستان می شود .»

خانم به سرعت توضیح داد :« آه ، نه. نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم .» رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار خانه دوز آن دو را برانداز کرد و گفت : « یک ساختمان ! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است ؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت ونیم میلیون دلار است.» خانم یک لحظه سکوت کرد.

رییس خشنود بود. شاید حالا می توانست ازشرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت : « آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است ؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم ؟»

شوهرش سر تکان داد. قیافه رییس دستخوش سر درگمی و حیرت بود.

آقا و خانم" لیلاند استفورد" بلند شدند و راهی پالوآلتو در ایالت کالیفرنیا شدند ، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که نام آنها را برخود دارد: دانشگاه استنفورد ، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد.

شاد باشید و پیروزSmiley


» فاطمه
»» نظرات دیگران ( نظر)

طالع بینی از روی حرف اول اسم(دوشنبه 87 مهر 29 ساعت 5:8 عصر )

الف خوش رفتار و در باطن میانه رو و ملاحظه کار و خونگرم است و با همه کس زود دوست می شود. پیراهن سیاه برای او نامبارک است. هرچه را طلب کند زود بیابد و بیماری او همیشه در باد قولنج گردن و پهلوست.

 

ب زیبا با محبت و رفیق باز و مغرور و جیب او خالی و قدر مال دنیا را نداند.

 

ت خوش چهره و خوش اخلاق، کم خواب و هر گاه مرتکب گناه می شود سریع توبه می کند و اگر دل کسی را به درد آورد در پی آن است که دلجویی کند و همیشه احساس تنهایی می کند.

 

ث ثابت قدم و پر اراده و در هر کاری ولی گیرا است خوش خلاق و پر عقل است و پیشانی او بلند است و هرگز محتاج نخواهد شد.

 

ح خوش اخلاق و حق گو و کینه ای و حرف را در دل نگه می دارد و اغلب در بحث و جدل و جنگ به پیروزی می رسد.

 

خ زیبا و با چشمانی درشت با محبت مقرارتی  و مدام سعی می کند که رزقش زیاد شود فردی است تنبل و در کارها و باید این کار را ترک کند تا در زندگی موفق و پیروز شود.

 

ج خوش اخلاق و با محبت.  او همیشه از درد شکم رنج می برد و این بیماری هر چند وقت یک بار به سراغ او می آید. چهره او یا سیاه چهره و قوی استخوان یا سفید پوست و بزرگ اندام.

 

د پر فکر و زیبا وبشاش و زیبا چهره و جنگجو است و قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه در حال ولخرجی است.

 

ر خوش اخلاق، میانه رو گاه اطرافیان در پشت سر او بدگویی می کنند. او فردی خوش گذران است اگر ایمان خود را حفظ کند به هر مقام و منزلتی که بخواهد می رسد.

 

ز با محبت و خونگرم و در هر کاری مقرارتی است گاه ا ز بیماری در ناحیه سر و زانو در عذاب می افتد و نسبت به زندگی دلسرد می شود.

 

س پراستعداد و با سلیقه و همیشه بهترین اجناس را انتخاب می کند و بسیار مغرور است هر کاری که میل داشت انجام می دهد و با اطرافیان خود در نزاع و لجبازی بسر می برد. در نظر دیگران پر هیبت است.

 

ش مشفق و مهربان، جنگجو وعصبانی، خونگرم، زبان او تلخ است. اگر زبان خود را نگه دارد از بلا محفوظ می ماند و بسیار لجباز است.

 

ص حرف شنو و دهن بین و هر کس هر حرفی را بااو در میان بگذارد سریع باور می کند. نترس و با محبت و همیشه در حال ترقی و تفکر است.

 

ض خوش اخلاق، زیرک و دانا، کینه توز، نگرانی خود را در ظاهر بروز نمی دهد، کمان ابرو دارد و در کارها بسیار دقیق است و هرگز یاد خدا را فراموش نمی کند او فردی زرنگ است.

 

ط پاک و خوش اخلاق و خوش گذران و خونگرم و پیراهن سیاه بر او خوش یمن است.

 

ظ ظاهر و باطنش یکی است و خشک و مقرارتی است و اطرافیان پشت سر او بدگویی می کنند. در اعضای بدن خالی دارد که نشانه اقبال است.

 

ع بلند مرتبه و پرگذشت، خوش اخلاق، بخشنده، مقرارتی، خشک، او هرگز قدر مال دنیا را نمی داند. متعصب و در اول زندگی رنج بسیار می کشد زیرا قدر مال دنیا را نمی داند.

 

غ با گذشت و خشک ومقرارتی و احساس ناامید می کند گاه در فکر فرو می رود و به گذشته و آینده خود می اندیشد. زندگی را با صلح و صداقت دوست دارد.

 

ف آتش مزاج و تندخو، زیباچهره، جنگ جو، خون گرم، نترس، هر چند وقت یک بار مریض می شود. در زندگی چند بار شکست می خورد ولی در آینده به مقام و منزلت خوب می رسد.

 

ق توانا، زیرک، دانا و در هر کاری نقشه بسیار می کشد و موفق می شود. هم زیباست و هم خوش گذران و قدر مال دنیا را نداند و گاه گاهی با ملایمت یا خصومت برخورد می کند.

 

ک خوش اخلاق، زیرک، دانا، خشک ومقرارتی، زبان او تلخ است، قادر است با یک کلمه حرف، دیگران را برنجاند و همیشه در حال ترقی و فعالیت است.

 

ل  زیباچهره، خوش اخلاق، یکدنده، همیشه جدایی اختیار می کند و غرور خاصی دارد قدر مال دنیا را نمی داند.

 

م با محبت، خون گرم و نترس ، همیشه اطرافیان پشت سرش بدگویی می کنند و در روبرو از او تعریف می کنند. فردی است خوش چهره و چشمانی درشت دارد و در تمام کارهای خود تقاضای کمک می کند. گاه تنبلی می کند.

 

ن خوش اخلاق، کینه توز، دم دمی مزاج است. گاهی اوقات بسیار خوب و گاهی اوقات بسیار مقرارتی و خشک می شود. همچون قاضی است و در حقوق خود ودیگران به میزان برخورد می کند.

 

ی پر فکر و زیبا و با هر کسی درافتد بر او غالب می گردد.  دم دمی مزاج است. گاهی اوقات بسیار خوب و گاهی اوقات بسیار مقرارتی و خشک می شود. او فردی است چهارشانه و از مریضی شکم گاه گاهی رنج می برد.            

 

ه همیشه اطرافیان را امر و نهی می کند و زیبا چهره و تندخو و آتشی مزاج و طبع او گرم است.

 

و به دیگران کمک می کند و گاهی اوقات مغرور می شود و پشت سر بدگویی می کند.

 

امیدوارم همیشه شاد باشید و دریایی


» فاطمه
»» نظرات دیگران ( نظر)

گوش کن.....(دوشنبه 87 مهر 29 ساعت 5:7 عصر )

شاندل شاعر فرانسوی در مقدمه کتاب آفرینش می گوید:

حرف هایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی  گوییم .

 

و حرف هایی است برای نگفتن

حرفایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.

و سرمایه ماورایی هر کس حرف هایی است که برای نگفتن دارد

حرف هایی که پاره های آن بودن آدمی اند،

                                             و بیان نمی شوند،

                                                                 مگر آن که مخاطب

 خویش را بیابند.

 


» فاطمه
»» نظرات دیگران ( نظر)

   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های وبلاگ
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 0   بازدید
بازدیدهای دیروز: 3  بازدید
مجموع بازدیدها: 75974    بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

روانشناسی موفقیت
فاطمه
روانشناسی
» لوگوی دوستان من «




» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «